گمونم دل تنگ شدم. یهو قلنبه قلنبه اشکام ریخت… شاید تقصیر داریوشه که می خونه.

 یا شایدم بقیه بچه ها که یکی یکی دارن می رن و زنگ می زنیم و خداحافظی می کنیم.


اگه می رفتم بلیطم دیروز بود. امروز ایران بودم، قرار بود نه از فرودگاه بلکه سر از راه آهن در بیارم. قرار بود به مامان نگم، در بزنم… قرار بود تولد تینا باشم و ندونه… قرار بود برم پیش بانو جانم، البته کاراشو نکرده بودم و فقط فکرشو کرده بودم.


می دونم دل تنگ شدم، فردا خوب می شم. به روم نیاری. فردا خوب م… تا فردا.  


من شاکی م، کم هم نه! از این دوستان و آشناها و همه اون هایی که به هر دلیلی زبان شون خوب تره، لهجه شون به زبان اصلی نزدیک تره، دایره لغاتشون بیشتره…. یا دست کم خودشون می گن.


خیلی موضوع جا افتاده و معمولی یه که ما همه جا می شنویم و می بینیم که یه جماعتی فرنگی حرف زدن یه هم وطن دیگه رو دست می ندازن، یا مثلن بهش انتقاد دارن که چرا گرامرش غلط بود؟ لغاتش ساده بود؟ لهجه ش بد بود؟ اصطلاح به کار نبرد؟ و هزار تا چیز دیگه..
.

 آقا، خانوم… بهش می گن زبون دوم. دوم. دوم. (حالا سوم بماند!)


من دو سال فرنگستونم، امریکایی، انگلیسی حرف زدن من رو دست ننداخته. آلمانی بهم نگفته: این چه طرز آلمانی حرف زدنه؟ داد از هم وطن داغ تر از آش!


فراوون آدم از ملیت های مختلف دیدم. هیشکی مث ما فکر نمی کنه که با بد، غلط یا یواش حرف زدن داریم آبروی ایران رو می بریم. اصلن این آبروی ایران شده حکایت اون جکه که یارو گفت این چه دینی یه که ستونش به گوز بنده؟ آبروی مملکت ما گاهی به یه چیزایی بند می شه، آدم در حیرت می مونه!


همه خارجی هایی که دیدم، زبون دوم رو با همین سختی ها و ایراد ها حرف می زنن. والاه من جلوی رییس دانشگاه خیالم نیس حرف بزنم، اما اگه بدونم یه هم وطن -که زبانش هم بهتره- توی جمع ه، وا مصیبتا.


ترم اول کلاس زبان آلمانی بودم، یه کلمه یاد گرفتم: Stein ! یعنی سنگ! چون یه عمر شنیده بودم مثلن جان اشتاین بک!  برام جالب بود که ببینم این آقا، نکنه رگ و ریشه ش اروپایی بوده؟ خلاصه توی جمعی کلمه رو گفتم: «اشتاین»! طبق عادت «اش» رو خیلی واضح گفتم در حالی که در آلمانی این کلمه با «ش» و سکون شروع می شه.

نه آلمانی ها و نه انگلیسی جمع هیش کدوم چیزی نگفتن مگه این رفیق ایرونی ما- که ابدن قصدی جز شوخی هم نداشت-  دراومد که: « هه هه!… تو هم با این تلفظت! و ادامه ماجرای تلاش در جهت حفظ آبروی ملی…» این شد که نطق آلمانی حرف زدن ما کور کورشد!


مامان می گه :«مگه تو بچه یی که می گی می ترسم، یا خجالت می کشم غلط حرف بزنم . پس نمی زنم؟» عرضم خدمت مامان و باقی دوستان بهتر از خودم اینه که: «بعله! پکوندن اعتماد به نفس یه نفر خیلی ربطی به سن و سال نداره.و خیلی هم راحته.»


البته که آلمانی ها – و اصولن مردم هر کشور دیگه – دوس دارن ببینن داری سعی می کنی زبونشونو حرف بزنی… مگه ما خودمون وقتی یکی با لهجه فرنگی یه فحش ناموسی بهمون می گه ذوق نمی کنیم؟ ( لابد همینه که جماعت خیلی علاقه مندن خصوصن فحش های کاف دار یا جملات رکیک از زبون های هم یاد بگیرن و بهم یاد بدن و به قولی «تبادل فرهنگی» کنن! )


آلمانی ها انگلیسی رو بد حرف می زنن، غلط های واضح دارن، انگلیسی زبانی دیدم که یه بار اشتباه کرد و خودش داشت شاخ در می آورد که چطور ممکنه؟ (البته بعدن فهمیدیم که واسه تاثیر آلمانی و اسامی مذکر، مونث و خنثی بوده که ناخودآگاه «کامپیوتر» رو به صورت مذکر توی جمله قید کرده.) یه عالمه مثال و نمونه دارم. والاه، بلاه هیچی نشد!


این ناظم خط کش به دست ترسناک رو برداریم از نگاهمون، کلاممون تا رفیق بیچارمون درسشو ارایه بده، خاطره شو تعریف کنه. اگه لازم بود، خود فرنگی ها تصحیح ش می کنن. خیلی هم مقبول تر!

 این رفیق هم یکی یه مث خودمونه، نگران آبروی ایران. قول می ده بیشتر تلاش کنه!